کیک بهشتی مادر بزرگ

 

پسر کوچکی برای مادر بزرگش توضیح می دهد که چگونه همه چیز ایراد دارد: مدرسه ..خانواده..دوستان و...

مادر بزرگ که مشغول پختن کیک است از پسر کوچولو می پرسد که کیک دوست دارد؟ و پاسخ پسر کوچولو البته مثبت است.

ـ روغن چطور؟

ـ نه!

ـ و حالا دو تا تخم مرغ.

ـ نه مادر بزرگ!

ـ آرد چی؟ از آرد خوشت می آید؟ جوش شیرین چطور؟

ـ نه مادر بزرگ ! حالم از همه شان به هم می خورد.

ـ بله.همه ی این چیزها به تنهایی بد به نظر می رسند.اما وقتی به درستی با هم مخلوط شوند ..یک کیک خوشمزه درست می شود.خداوند هم به همین ترتیب عمل می کند.خیلی از اوقات تعجب می کنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین دوران سختی را بگذرانیم.اما او می داند که وقتی همه ی این سختی ها را به درستی کنار هم قرار دهد ..نتیجه همیشه خوب است.. ما تنها باید به او اعتماد کنیم.در نهایت همه ی این پیشامد ها  با هم به یک نتیجه ی فوق العاده می رسند.

*از کتاب ۱۷ داستان کوتاه کوتاه*... نویسنده نا شناس

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر

سلام
خیلی خوشحالم که به من سر زدی
وبلاگ قشنگ و بی شیله پیله ای داری
امیدوارم موفق باشی
به آدمیت و حلقه و پاتوق هم سر بزن
لینکش تو وبلاگم هست

سلام
از وبلاگت خوشم نیومد چون هنوز نخوندمش
بعد از کلاس میام می خونمش
راستی چرا این وبلاگ از این شکلکا نداره؟

همسره هیبت 1385/12/12 ساعت 16:38

سلام به گلنوش عزیز
به قول زهرا اون یکی گلنوش چطوره؟
وبلاگت جالبه بیشتر بنویس که من بیام بخونم کمتر حوصلم سر بره
به همه سلام برسون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد