قربون صدای گنجشکا برم! چقدر ناز می خونن! این صدا واسه من خیلی خاطره ها داره! خاطره ی روزایی که اون موقع تلخ بودن و الان خاطره شون برام شیرینه!

عید سال ۸۵! ۱۲ روزه عید و تو مدرسه از ۷ صبح تا ۸ شب درس می خوندیم! البته استراحت هم داشتیم!وای که چقدر عالی بود!

کلاسا رو برامون فرش کرده بودن! همه چیز بود!همه ی شرایط مهیا بود برای درس خوندن!

اونوقت فکرشو بکنید تو اون سکوت صبح بهاری گنجشکا چهچه می زدند! فکر کنید تو تستای بی معنیه شیمی غرقید! اونوقت این صدا چقدر می تونه به آدم آرامش بده!..............

اون روزا درس می خوندیم...اما بازی هم می کردیم!...از خانواده دور بودیم...از عید دیدنی ها هم محروم!...اما عوضش هر روز با بهترین دوستامون ملاقات می کردیم!......اون روزا ابرا رو با تموم وجود تماشا می کردیم!.... اذان و با نوایی دیگر می شنیدیم!...بارون و بو می کردیم....خواب ها مون خواب بود و تفریح هامون تفریح!!!!! ....درس هامون هم درس!!!

زندگی ای بود...که همه چیز سر جای خودش بود!...همه چیز!...عالی بود! یادش گرامی! دیگه بر نمی گرده! دیگه....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد