غم و شادی...شادی و غم...شاید هیچ کدوم!

در یکی از روزهای اردیبهشت .. شادی و غم در کنار دریاچه ای همدیگر را دیدند .

به هم سلام دادند و کنار آب های آرام نشستند و گفت و گو کردند.

شادی از زیبایی های روی زمین سخن گفت .. از شگفتی های هر روزه ی زندگی در دل جنگل و در میان تپه ها و از آوازی که سپیده دمان و شامگاهان شنیده می شود.

آنگاه غم سخن گفت و با هر آنچه شادی گفته بود موافقت کرد.. زیرا غم . جادوی آن لحظه و زیباییش را می فهمید.غم.هنگامی که از زیبایی ماه اردیبهشت در مرغزار و در میان تپه ها سخن می گفت بیانی شیوا داشت.

شادی و غم زمانی دراز سخن گفتند و در باره ی هر آنچه که می دانستند با هم تفاهم داشتند.

دو شکارچی از آن سوی دریاچه می گذشتند.هنگامی که به این سوی آب نگاه کردند ..

یکی از آنان گفت: (نمی دانم آن دو نفر کیستند؟)

دیگری گفت: (گفتی دو نفر؟اما من فقط یک نفر را می بینم.)

شکارچی اول گفت : (اما دو نفر آنجا هستند.)

شکارچی دوم گفت: (من در آنجا فقط یک نفر را می توانم ببیینم.. تصویری که در دریاچه افتاده نیز تصویر یک نفر است.)

شکارچی اول گفت : (نه !دو نفرند .تصویری که در آب راکد افتاده است از آن‌ ِ دو نفر است.)

اما مرد دوم تکرار کرد : (من تنها یک نفر را می بینم.) و دیگری باز گفت   )  اما من به وضوح دو نفر را می بینم.)

تا به امروز هنوز یکی از شکارچی ها می گوید که دیگری لوچ است و دو تا می بیند .. در حالی که آن دیگری می گوید : (دوست من کمی کور است.)

 

متن از : جبران خلیل جبران

 

نظرات 7 + ارسال نظر

سلام
اومده بودم بگم :
همه ی ما یعقوبیم . آخه هرکدوممون گمشده ای داریم . آخر سر گمشده ی ما رو به ما پس میدن . پس باید مواظب باشیم دلمون برای چه چیزایی تنگ میشه .
حالا موندم در مورد این شادی و غم چی بگم .
اصلا مگه همیشه باید چیزی گفت ؟
نه میشه گاهی فقط خوند و لذت برد .

باران 1386/01/12 ساعت 03:21 http://h-civil.blogfa.com

من هرگز غم های بزرگم را با شادی های کوچک مردم عوض نمی کنم.
اگه اشتباه نکنم تو کتاب عارفانه ها خوندمش؟!؟

مریم 1386/01/12 ساعت 16:54 http://gule-maryam.blogfa.com

سلام خوبی گلم وبت بد نیست امیدوارم همیشه موفق و موید باشی به منم یه سری بزن خوشحال میشم

علیک سلااااااااااااااااااااااام عزییییییییزم (:
دونه دونه میجوابم:
*مرسی خوفم ! تو چطوری ؟
*سفر هم خوب بود , جات خالی ... خیلی شهر قشنگیه یزد ..
* متقابلا تو .. ‹بهترین همسفر من› .. همپای بهترین خاطره هام ...
*گلنوش من , هیچ وقت نباید غمگین باشه ؛ و نیست ... ‹ تا جایی که من میدونم , ماله دل پاکشه ...‌›
*فرشته کوچولو راستی کیه ؟ نگرفتم ! D:
*منتظر شنیدن ِ خبر شاد کنندت هستم ...
* تا بعد عزیزم *:

راستی! مانی از دستم غذا میخوره (:

ستاره ی بی نشون 1386/01/12 ساعت 23:46

**سلام!
** آپ کردم!
** e-mailات رو هم بچک ..

باران 1386/01/13 ساعت 04:01 http://h-civil.blogfa.com

توی وبلاگ جواب کامنتتون رو دادم!چون حرف چند نفر بود اونجا جواب دادم تا جواب همه باشه!شاد باشید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد